نویسنده: دکتر نورالله کسایی *

 

دیباچه

دانش پزشکی و درمان بیماران، در عربستان زادگاه اسلام، چون دیگر دانشها پیشینه‌ای ریشه‌دار و چاره‌ساز نداشت و رسیدگی به دردمندان وامر درمان بیماران، با همان شیوه‌های روزگار جاهلی و عصر بی‌خبری دنبال می‌شد. سِحر و جادوگری، استمداد از بتها و توسل به جن و جنیان، از آداب رایج درمان یا روان درمانی ناآگاهانه بود. شکسته‌بندی و جراحی‌های سطحی، تنها اقدام احیاناً کارگر و مؤثری بود که جامعه عرب بر پایه تجربیات ابتدایی - آن هم در رابطه با زندگی صحرانشینی و بیابانگردی و افت و خیز از ییلاق به قشلاق در آسیب‌دیدگی از جانوران درنده و خزندگان زهرآگین و نیز زخم دیدگان در جنگ و گریزها - بدان عمل می‌کردند.

ظهور اسلام و توجه به دانش پزشکی

به هنگام ظهور اسلام و آغاز دعوت به سیره وسنت شریف نبوی (ص) که از برکت پندار و گفتار و کردار آن حضرت به عنوان مؤثرترین راهبرد و دستورالعمل برای دین و دنیای مسلمانان مورد استفاده قرار گرفت، به بُعد پزشکی نیز چون دیگر ابعاد مورد نیاز جامعه بشری توجه خاصی مبذول گردید و دانش پزشکی در دیدگاه نبوی (ص) به همان اندازه برای افراد بشر ضروری و تعلیم و تعلمش واجب شمرده شد که دانش دین. حدیث معروف «العلم علمان؛ علم الفقه للادیان و علم الطلب للابدان» نیز از همان آغاز گرایش به اسلام، نو مسلمانان را به اهمیت دانش پزشکی از دیدگاه اسلام متوجه ساخت. (1)
رهنمود پیامبر (ص) در درمان بیماران و حتی بهره‌گیری از دانش وتخصص «حارث بن کلده ثقفی» و پسرش «نضربن حارث» که در مرکز آموزشی درمانی جندی‌شاپور ایران مراتب عالی پزشکی را فرا گرفته بودند، برای نومسلمانان عرب صدر اسلام بسیار اعجاب‌انگیز می‌نمود؛ چرا که نضربن حارث از معدود افراد برخوردار از فرهنگ و دانش بود که در صف کفار و رویاروی پیامبر (ص) به جنگ و ستیز برخاسته بود. اما ابن سیره و سنت پیامبر (ص) درسی بود برای مسلمانان که دانش سودمند را حتی از کفار بیاموزند. ایشان با این حرکت می‌خواست تمام سوء ظن‌ها و تصورات نابجایی را که در آینده با القای متحجّران می‌شد رفع کند. لذا، فراگیری علم ودانش را حتی از غیر مسلمانان مجاز شمرد. این رفتار رسول خدا (ص) سرآغاز راهی بود تا مسلمانان عرب در فتح سرزمینهای جدید و در بین ملتهای با فرهنگ ایران و روم آن روزگار، بتوانند زاد و توشه‌ای در خورد بر گیرند. (2)
جامعه مسلمان و حکومت نوپای اسلامی درعصر پیامبر (ص)، خلفای راشدین وحکمرانان اموی، به همان شیوه‌های رایج عصر جاهلی در زمینه دارو و درمان روزگار می‌گذرانید و چنان که خواهیم گفت، تنها حکمرانان و والیان سرزمینهای فتح شده یامهاجران به بلاد ایران و مصر، امکان استفاده از درمانهای پیشرفته و استفاده از مراکز درمانی و دسترسی به پزشکان آزموده را داشتند.
در آموزشهای پزشکی اسلامی، احادیث مروی از جانب رسول خدا (ص) در زمینه حفظ‌الصحة و توجه به برخی از خوراکی‌ها یا اجتناب از خوردن پاره‌ای از آنها و دیگر مسائل بهداشتی که بعدها در آثار سیره‌نویسان و محدثان و مورخانی چون حافظ ابونعیم اصفهانی (م. 430 ق.)، ابوالعباس جعفربن محمد مستغفری (م. 432 ق.)، جلال‌الدین سیوطی (م.911 ق.) با عناوین الطب النبوی یا طب‌النبی گردآوری شد، از جمله نخستین منابع نظری بود که هر دانشجوی تازه وارد به حرفه پزشکی، مطالعه آنها را به عنوان تیمّن و استفاضه، سر لوحه کتابها و در صدر آثار و منابعی قرار می‌‌داد که باید در این رشته علمی و حیاتی، آموختن آنها را دنبال کند.

توجه عباسیان به علوم

پیروزی عباسیان بر امویان و انتقال مرکز حکومت اسلامی از شام امویان به عراق ایرانیان و مشارکت فعال رجال با دانش و درایت و سیاست ایرانی در تمامی جنبه‌های سیاسی، اجتماعی، علمی و نظامی که خود از بانیانش بودند، بیش از پیش راه را برای علمی شدن جامعه اسلامی فراهم ساخت.
بیماری ابوجعفر (158 - 136ق.) دومین خلیفه و بانی مدینة‌السلام بغداد و بنیانگذار واقعی خلافت دیر پای عباسیان و درماندگی پزشکان حاضر در بغداد نوبنیاد از درمان این خلیفه، اتفاقی مناسب بود که در انتقال پزشکی پیشرفته به دنیای اسلام بسیار مؤثر افتاد.
منصور بنا به توصیه پزشکان بغداد و رجال ایرانی حاضر در دربارش، جرجیس بن‌جبرائیل بن بختیشوع، پزشک نامدار و رئیس بیمارستان جندی‌شاپور خوزستان را برای درمان خویش به بغداد فرا خواند. (3) درمان چاره‌ساز این پزشک و توجه حاکی از خشنودی خلیفه عباسی، سرآغازی شد برای دعوت از دیگر پزشکان جندی‌شاپور به بغداد. چنان که خواهیم گفت، از آن پس، استقبال خلفا و امیران و وزیران و دیگر توانگران و توانمندان دستگاه خلافت یا توجه به سلامت خویش واحساس نیاز به طبابت این پزشکان و نیز جاذبه مادی و معنوی که بغداد مرکز پر آوازه دنیای اسلام برای پزشکان ایجاد کرد،موجب انتقال فعالیتهای پزشکی جندی‌شاپور به بغداد شد.

بیمارستان جندی شاپور

پیشینه تأسیس این نهاد عالی علمی _ درمانی که با ورود نیروهای اسلامی، به قلمرو اسلام پیوست، به احتمال زیاد به روزگار شاپور اول ساسانی (م. 272 م.) یا شاپور دوم ساسانی (م. 379 م.) باز می‌گردد. از وجه تسمیه و چگونگی تأسیس این مرکز وتفصیل سرگذشت آن در می‌گذریم و تنها یادآور می‌شویم که این نهاد آموزشی - درمانی عالی، در شمال غربی شوشتر و در محل شاه‌آباد کنونی خوزستان، که چند گاهی پایتخت دولت ساسانیان بود تأسیس شد. فعالیت این مرکز علمی، به امور پزشکی و درمان بیماران، محدود و محصور نبود و فلسفه و نجوم و شیمی و دانشهای حکمی نیز در آن تدریس می‌شد. محدودیتهای قومی، نژادی و مسلکی در آن راه نداشت؛ پزشکان ایرانی، رومی، یونانی، سریانی و هندی آخرین تحقیقات علمی - درمانی خود را در آنجا ارائه می‌کردند و جندی شاپور را صحنه تعلیم و تحقیق قرار داده بودند. با در نظر گرفتن این مزایا، جندی‌شاپور در حکم یکی از پیشرفته‌ترین وعالی‌ترین مراکز آموزش پزشکی و بالینی زمان خود بود. (4)
چنان که گفتیم، بنای دارالخلافه در محل بغداد، نزدیک مدائن و نیز خوزستان و حضور رجال با دانش و فرهنگ ایرانی در دستگاه عباسیان، پای چندی شاپوریان ماهر در حرفه پزشکی را در نیمه‌های سده 2 ق. به مرکز خلافت عباسیان باز کرد. ناگفته نماند که از روزگار حکمرانی معاویه بر شام و پس از سلطه بلامنازع او بر کل قلمرو اسلام و نیز در عهد دیگر حکمرانان اموی، دیگر پزشکان فارغ‌التحصیل مرکز درمانی جندی‌شاپور، چون: ابن‌آثال، ابوالحکم و حکم دمشقی و نیز ماسرجویه ایرانی نژاد، امر درمان و مداوای امیران اموی را بر عهده داشتند. (5)
در دوره عباسی چنان که مورخان به اتفاق نوشته‌اند، منصور در سال 148 ق. پس از فراغ از بنای بغداد، بیمار شد و چون پزشکان دارالخلافه جدید‌التأسیس از درمانش درماندند، او را به احضار جرجیس بن جبرائیل، بزرگ پزشکان و رئیس بیمارستان جندی‌شاپور توصیه کردند. جرجیس که نخست از قبول این دعوت، سرباز زده بود، سرانجام با تنی چند از شاگردان و دستیارانش راهی بغداد شد و در درمان و مداوای خلیفه، چنان استادانه عمل کرد که اعجاب خلیفه و بزرگان دستگاه او را برانگیخت، جرجیس درخواستهای مکرر خلیفه مبنی بر اقامت در بغداد را نپذیرفت، اما قول داد که در بازگشت به جندی شاپور، فرزند یا یکی دیگر از شاگردانش را برای مراقبت از خلیفه و رسیدگی به امور پزشکی و بهداشتی دارالخلافه به بغداد اعزام کند. جرجیس که با کوله‌باری سنگین از هدایا و پاداشهای خلیفه به جندی‌شاپور بازگشت، پس از چندی بر اثر سالخوردگی و بیماری در سال 152 ق. در گذشت؛ اما همان‌طور که قرار داده بود، پسرش بختیشوع را به بغداد فرستاد و او تا سال 171 ق. که در قید حیات بود، به عنوان برترین پزشک دارالخلافه، طبیب مخصوص منصور، مهدی و هارون‌الرشید بود. (6)
بنابر آنچه گفتیم، رویداد بیماری منصور عباسی و حضور جرجیس، پزشک نسطوری جندی‌شاپور در بغداد، سرآغاز انتقال پزشکی پیشرفته ایران قبل از اسلام به جهان اسلام شد و با استمرار آمد و شد دیگر طبیبان جندی‌شاپور و ترجمه آثار پزشکی از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به زبان عربی، علوم و معارف نوخاسته اسلامی در رشته پزشکی نیز از رهگذر ترجمه این آثار، پایه و مایه‌ای استوار یافت و چندی نپایید که بغداد، قبله‌گاه پزشکان جندی‌شاپور شد. و پاداشهای خلفا وهدایای فرزندان و وزیرانشان که برای مراعات سلامت خویش به تخصص این پزشکان احتیاج داشتند، به خانه‌های این طبیبان سرازیر شد و با این رویکرد، بغداد در پزشکی، جانشی مکتب جندی ‌شاپور شد و پزشکان جندی شاپور که بیشتر از آل بختیشوع مسیحی نسطوری ایرانی‌نژاد بودند، امر طبابت و بهداشت و داروسازی حوزه عراق را بر عهده گرفتند و چنان شهرتی یافتند که گاه گاه برای درمان بیماری‌های غیر قابل درمان شاهان و امیران،به نقاط دور دست دنیای اسلام دعوت می‌شدند. از آن پس، تأسیس بیمارستانهای جدید در بغداد و واسط و میافارقین و ...، چون: بیمارستان آل برمک، رشیدی، مقتدری، سیده (مادر مقتدر)، بیمارستان بدر حمامی (غلام مقتدر)، بیمارستان علی بن عیسی بن جراح وزیر و بالاتر از همه، بیمارستان عضدی بغداد با همان نام فراسی بیمارستان یا مارستان، سرآغاز تأسیس بیمارستانهایی شد با همان سبک و سیاق بیمارستان جندی‌شاپور و برنامه‌های اداری - آموزشی رایج در آن و آموزش و پرورش پزشکان به صورت نظری و بالینی. (7)
پیش از این یادآور شدیم که یکی از خدمات علمی جندی‌شاپوریان، ترجمه آثار پزشکی از زبانهای بیگانه به زبان عربی بود.این امر که از همان آغاز ورود جندی ‌شاپوریان به صورت پراکنده آغاز شده بود، در روزگار خلافت مأمون (218- 198 ق.) با آغاز فعالیت بیت‌الحکمه بغداد که برای ترجمه آثار علمی پیشرفته بیرون از دنیای اسلام صورت گرفته بود، در زمینه پزشکی شتاب و رشدی بیشتر گرفت. از جمله کتابها و رساله‌هایی که توسط این عالمان رشته پزشکی و داروشناسی به زبان عربی تألیف یاترجمه شد، ذکر این چند اثر ولو به اختصار ضروری می‌نماید: از خاندان بختیشوع، جرجیس‌بن بختیشوع که سرپرستی ترجمه آثار طبی به زبان عربی را بر عهده داشت و جبرائیل بن بختیشوع که حنین بن اسحاق را مأمور ترجمه کتاب «التشریح» جالینوس کرد؛ جبرائیل بن عبیدالله (یا عبدالله)، ابن‌بختیشوع و پس او عبیدالله بن جبرائیل مؤلف دو کتاب طبی «نوادر المسائل» و «مناقب الاطباء.»

توجه به صفات روحانی پزشک در جامعه اسلامی (8)

در جامعه اسلامی و به زعم مؤمنان به این دین حنیف، پزشکی در وجود انسانی دانشمند و برخوردار از صفات عالی اخلاقی و روحانی و جامع در علوم، تجلی یافته است. این انتظار عالی از جامعه پزشکی و نهادهای آموزشی - درمانی که از ابتدای آشنایی نو مسلمانان با جندی‌شاپور و جندی شاپوریان آغاز شد، وظایف حساس و انبوهی را برای پزشکان و استادان علوم پزشکی ترسیم کرد و آنان را به چنان مرتبه‌ای عالی از تعلیم و تربیت ارتقا داد که دانشمندی والامقام به نام علی افضل قزوینی به فرزند خود که در رشته پزشکی دانش اندوخته بود، این مسائل اخلاقی را یادآور شد که: نخستین سخنی که در وقت دیدار و عیادت از بیمار باید پزشک بر زبان آرد، عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ یعنی آغاز به نام خدای بخشنده و بخشاینده است. آن گاه سوره الحمد در سپاس و ستایش از آستان باری تعالی، آن گاه با زبانی گشاده و لبانی خندان به معاینه بیمار پردازد و از سابقه بیماری او جویا شود.
نظامی عروضی سمرقندی نیز که یک مقاله از چهار مقاله خود را به مقوله طب اختصاص داده، نوشته است که طبیب باید رقیق الخُلق، حکیم النفس و جیّدالحدس باشد.... و هر طبیب که شرف نفس انسان نشناسد، رقیق‌الخلق نبود و تا منطق نداند، حکیم النفس نبود و تا مؤید نبود، به تأئید الهی جیّدالحدس نبود و هر که جیدالحدس نبود، به معرفت علت نرسد.
از دیدگاه عارفان نیز چنان که مولانا جلال‌الدین بلخی بدان اشاره کرده، طبیب باید به هنگام دست به کار شدن در درمان، از ذکر نام و یاد خدا غافل نباشد که اگرغافل شود، هر دارو و درمانی بی‌فایده باشد:

گر خدا خواهد نگفتند از بطر *** پس خدا بنمودشان عجز بشر

ابن‌سینا (428- 370 ق.) طبیب بلند‌آوازه‌ایرانی که به سبب احاطه بر بسیاری از رشته‌های علمی، عقلی و نقلی او را حکیم می‌خواندند، در بسیاری از فنون علمی چون: ریاضی، طبیعی،هیئت، نجوم، شیمی، فیزیک، گیاه‌شناسی، فلسفه، داروشناسی، فنون فقه و ادب،اخلاق، روان‌شناسی و ....، به دلیل شواهد موجود در آثارش، دستی قوی داشت؛ اما با این همه می‌گفت: تا حقیقت مسئله‌ای بر من واضح و مبرهن نمی‌شد از آن نمی‌گذشتم و هر گاه درمسئله‌ای می‌ماندم و حل آن را نمی‌دانستم، نماز می‌گزاردم و به درگاه پروردگار، تضّرع و زاری می‌کردم و در این کار چشمداشت مادی نداشتم. در دوران تحصیل هرگز یک شب را تمام نخوابیدم یا هیچ روزی را به کار دیگری جز مطالعه نپرداختم.

سازمان اداری و آموزشی بیمارستانها

رئیس بیمارستان معمولا یکی از طبیبان با سابقه و خوشنام بود که او را متولی یا رئیس الاطبا می‎‌خواندند. به عنوان نمونه، رازی پزشک عالی قدر ایرانی،نخست متولی بیمارستان ری و بعد، متولی بیمارستان بغداد بود. همچنین سید اسماعیل جرجانی پزشک معروف عصر خوارزمشاهی و مؤلف کتاب ذخیره خوارزمشاهی که به «تیماردار» معروف بود، ریاست بیمارستان خوارزم را بر عهده داشت.
معمولاً رئیس بیمارستان، دو معاون با عنوان مشیر یا قوام داشت که وظیفه رسیدگی به خدمات داخلی و تقسیم وجوهات بین بخشهای بیمارستان را بر عهده داشتند.
بخشهای مردان و زنان در این بیمارستانها از هم تفکیک شده بود؛ جراحان معمولاً در هر دو بخش کار می‌کردند. معاینات عمومی در بخشهای سرپایی یا بیرونی صورت می‌گرفت و بیماری‌های مزمن را در بخشهای بالینی (= اندرونی) درمان می‌کردند. مراجعه به پزشکان درجه یک که در واقع استادان با سابقه دانشگاهی زمان خود بودند، در روزهای مخوص امکان‌پذیر بود و پزشکان مانند امروز، نوبت حضور (= کشیک) داشتند. جبرائیل بن عبیدالله بن بختیشوع (م. 396 ق.) هفته‌ای دو روز در بیمارستان عضدی بغداد وظیفه ماندن در شب داشت.
در بیمارستان ری که سالها پیش از بیمارستان بغداد تأسیس شده بود، کار پزشکان بر اساس سلسله مراتب بود. تا وقتی پزشکان تازه کار می‌توانستند بیماران را درمان و معاینه کنند، به استادان بالاتر مراجعه نمی‌شد. استاد موظف بود که بیماران بالینی را بر اساس تشخیص خود با دقت معاینه و رسیدگی کند.

تخصص در مرکز آموزش عالی پزشکی

پزشکان در ارائه انواع خدمات پزشکی و نیز با توجه به رشته‌ای که در آن مهارت و تخصص داشتند یا ابزار و آلاتی که از آنها استفاده می‌کردند، عناوین و القاب خاص خود را یافته بودند:
پزشک عمومی، «طبایعی»؛ جراح، «جرائحی» یا همان «جراح»؛ چشم‌پزشک که از سرمه (کحل) استفاده می‌کرد، «کحّال» و شکسته‌بند را «مجبّر» می‌گفتند. فاصد، یعنی «رگ زن»؛ «خاتن»، ختنه‌گر؛ «حجّا»، حجامتگر؛ «کوّاه»، داغ‌کننده و «حاقن» به معنی اماله کننده بود.
در برخی از موارد،انجام این اعمال در مورد انسان و حیوان مشترک بود. پزشکی همچنین ابزار و آلات مربوط به خود را داشت؛ زهراوی طبیب و جراح و داروساز مشهور اندلس و مؤلف کتاب معروف «التصریف لمن عجز عن التألیف»، از ابزار مخصوص جراحی و انواع اعمال پزشکی قدیم؛ از قبیل داغ کردن (=کیّ)، بریبدن، شکافتن، فصد و حجامت، بیرون آوردن جراحات، شکسته‌بندی‌ها، جا انداختن استخوان، درمان سستی آن و ....، در این کتاب ارزنده، سخنهای سودمند گفته است.
دانش پزشکی نیز خود اقسامی داشت؛ از قبیل «علم‌التشریح»، «اطعمه»، «صیدله» (داروسازی)، «جراحه»، «علم‌الفصد»، «حجامه»، «علم‌الباء» (مربوط به قوه باء) و «علم‌الاستعانه بخواص الادویة و المفردات».

ویژگی‌های بیمارستانها و دانشکده‌های زپشکی

تسهیلات رفاهی جهت بیماران:

از بیمارستان عضدی بغداد و تخصصهای فعال و شیوه‌های درمانی رایج در آن به تفصیل سخن خواهیم گفت؛ در اینجا برای نمونه یادآور می‌شویم که در بیمارستان منصوری مصور که در سال 683 ق. توسط سلطان منصور قلاوون - از حکمرانان مملوکی - تأسیس شد. علاوه بر اسبابی که برای تفریح بیماران در بخشهای گوناگون تدارک دیده شده بود، برای بیماران مبتلا به بی‌خوابی نیز موسیقی ملایم نواخته می‌شد و به بیماران بهبود یافته هنگام مرخصی از بیمارستان، مبلغی به عنوان اعانه پرداخت می‌گردید.
«سیریل الگود» از بیمارستانی در سده 12 م. در مراکش نام بردده که در تهیه وسایل و امکانات بیمارستانی با مجهزترین بیمارستانهای امروزی برابری داشته است و چنین بود بیمارستان یا دارالشفای ربع رشیدی تبریز در عصر ایلخانان که از آن سخن خواهد رفت.

منابع مالی:

هزینه بیمارستانها یا دانشکده‌های پزشکی معمولاً از محل در آمد موقوفات یا کمکهای خلفا و شاهان و افراد خیرخواه تأمین و اداره می‌شد. رقم موقوفات منقول و غیر منقول ربع رشیدی که در حکم یک شهر دانشگاهی بود و بخش عمده آن به دارالشفا یا دانشکده پزشکی اختصاص یافته بود، به حدی زیاد بود که تصورش اغراق‌آمیز می‌نماید.
درآمد پزشکان نیز با توجه به نوع تخصص و مهارت و موقعیت اجتماعی آنها متفاوت بود. جبرائیل پسر بختیشوع نسطوری (م. 215 ق.) پزشک دربار رشید و مأمون و آل برمک، برای هر 6 ماه فصد کردن خلیفه و سایر خدمات پزشکی، درآمدی در حد درآمد خلفا داشت.

اوقات آموزش و درمان:

این ساعات به اوقات فراغت استادان بستگی داشت. پزشکان دارالشفای رشیدی یا تمام وقت بودند یا پاره وقت. اوقات تدریس اغلب صبح زود یا بعدازظهر یا اول شب بود.
در مدرسه بزرگ مستنصریه بغداد ایوان بزرگی به تدریس علوم پزشکی اختصاص یافته بود. کلاس درس معمولاً با خواندن بخشی از کتاب درسی آغاز می‌شد، امّا در دروس دینی وادبی، ابتدا آیاتی از قرآن کریم تلاوت می‌شد.درس را معمولاً یکی از شاگردان برجسته کلاس (یا معید) می‌خواند. در کلاس درس و محیط آموزش، دانشجویان از آزادی کامل برخوردار بودند و با استادان در مسائل علمی به بحث و جدل می‌پرداختند و حتی گاه بر پاره‌ای از القائات استاد خرده‌ می‌گرفتند محمد بن زکریای رازی در مقدمه یکی از کتابهای خود که با عنوان «برءالساعه»؛ یعنی بیماریهای «سریع‌العلاج» نوشته، یادآور شده است که روزی در حضور دانشجویان گفته بود که فلان بیماری را می‌توان یک ساعته درمان کرد؛ تعدادی از آنان سخت با وی مخالفت کرده بودند و رازی برای اثبات دعوی خویش، کتاب مزبور را نوشت و در آن به شرح بیماری‌هایی پرداخت که در زمانی اندک قابل درمان بودند.

شیوه آموزش و پرورش:

آموزشهای نظری و کارآموزی دانشجویان پزشکی روزگار قدیم نیز بر همین روال امروز بوده است؛ به این صورت که دانشجویان به همراه استادان از بیماران بستری در بخشها دیدن می‌کردند. استادان نیز هر یک روش خاص خود را داشتند. رازی همیشه بیماری‌های سخت و مشکوک و غیر قابل درمان را برای طرح و تدریس بر می‌گزید. همیشه و ابتدا از دانشجویان، به خصوص آنان که تازه کار بودند، می‌خواست تا بیمار را معاینه و نظر خود را بیان کنند؛ اگر این دانشجویان در تشخیص خود در می‌ماندند، از شاگردان با سابقه‌تر می‌خواست تا به معاینه پردازند و نظر دهند و اگر آنان نیز کاری از پیش نمی‌بردند، خود دست به کار می‌شد. رازی برتر از استادان پزشکی زمان خود، همیشه عادت داشت که از بیمارانش در بیمارستان عیادت کند و اظهارات ایشان را در حضور پرستاران و دانشجویانی که به دنبال او در بخشهای مختلف در حرکت بودند بشنود تا از تمامی روشهای درمانی‌ای که به کار می‌برد و کلیه دستورهایی که برای دارو و غذا می‌دهد، یادداشت بردارند. رازی پس از پایان بازدید، به تالار باشکوه و وسیع بیمارستان می‌آمد و مواردی را که مشاهده کرده بود با دانشجویان مطرح می‌ساخت و از آنان توضیح می‌خواست و پس از گذران ساعاتی زیاد در بخش و رسیدگی به امور درمانی و آموزشهای گوناگون به دانشجویان و استادان جوان، به خانه باز می‌گشت.

سن فراگیری و دوره تحصیلی:

دانشجویان شاغل به تحصیل در رشته پزشکی، اغلب در سنین نوجوانی به تحصیل در این رشته می‌پرداختند. نوشته‌اند که حنین‌بن‌اسحاق، هفت ساله بود که دوره تحصیل جندی‌شاپور را گذرانید و به بغداد آمد. ابن‌سینا تحصیل طب را از 11 سالگی آغاز کرد و در 18 سالگی به مراحل پایانی رساند؛ البته زکریای رازی که در پی درمان چشم‌درد خود در بزرگسالی به دانش پزشکی روی آورد از این امر مستثنا است.
از دانشجویان طب در اندلس، در 13 سالگی و در جامع‌الازهر، در 12 سالگی ثبت نام می‌شد. مدت تحصیل در دارالشفای ربع رشیدی پنج سال بود و مقررات آموزشی آن بر این منوال بود که اگر پس از این پنج سال توان تدریس و درمان داشتند، اجازه شروع به کار می‌یافتند و در غیر این صورت، می‌بایست از ادامه تحصیل در این رشته و کار طبابت دست بردارند.

کتابهای درسی و زبان علمی:

علوم پزشکی در اسلام، از آغاز بر پایه آثار یونانی، سریانی و فارسی بود و دست اندرکاران دانش پزشکی و خود پزشکان در سده‌های نخستین اسلامی، بیشتر غیر مسلمانان بودند. از این رو، زبان رایج در آموزش پزشکی غالباً همین زبانها بود. بسیاری از پزشکان ذولسانین یا چند زبانه بودند؛ مانند «ابن‌تلمیذ» طبیب و حکیم معروف و مدیر بیمارستان عضدی بغداد که علاوه بر زبان عربی، به زبانهای فارسی، یونانی و سریانی آشنایی داشت.
اولین گروه از کسانی که پس از ترجمه در زمینه طب به تألیف پرداخته‌اند، بیشتر دانشمندان ایرانی آشنا به زبان عربی بوده‌اند. تألیف آثار طبی به زبان عربی به تدریج این زبان را در حوزه دانشهای پزشکی به زبان علمی تبدیل کرد. در ربع رشیدی با توجه به زبانها و فرهنگهای بیگانه هندی، چینی، مغولی و عبری در کنار زبان فارسی و عربی، از متونی که به زبانهای مزبور نوشته شده بود، به عنوان زبانهای درسی استفاده می‌شد.
قدیمی‌ترین کتابهای جامع پزشکی در زبان فارسی، کتاب «هدایُ المتعلمین فی الطب» اثر پزشک مشهور «ابوبکر خوینی بخارایی» شاگرد ابوالقاسم مقانعی است که خود از شاگردان محمد بن زکریای رازی بود. این کتاب از دیرباز مورد استفاده پزشکان و دانشجویان بوده است.
از کتابهای رایج و لازم برای مطالعه و تدریس در مراکز پزشکی قدیم، کتاب «فصول» بقراط، «مرشد» رازی و «مسائل» حنین‌بن‌اسحاق بود که در سالهای نخست ورود دانشجویان پزشکی تدریس می‌شد. ابوسهل بن‌عبدالعزیز نیشابوری ملقّب به نیلی، کتابی در تفسیر سه کتابی که نام بردیم نوشت که آن هم جزء کتابهای درسی سالهای نخست بود. در سالهای بعد، دانشجویان کتاب «ذخیره» ثابت بن قره و کتاب منصوری رازی و «ذخیره خوارزمشاهی» اثر سید اسماعیل جرجانی را می‌خواندند و در دوره‌های عالی تحصیلی، مطالعه کتابهایی نظیر سته عشر (16 کتاب) جالینوس، «حاوی» رازی، «الملکی» علی بن عباس اهوازی و از همه مهم‌تر «قانون» ابن‌سینا ضروری بود.

داروشناسی

در مراکز درمانی، انواع حبها، تریاقها و معجونها استعمال وتجویز می‌شد. آموزش ادویه مرکّبه و شناسایی مفردات دارویی و غذایی برای داروسازان ضروری بود. کتابهای داروشناسی مانند «صیدله» ابوریحان بیرونی (م. 440ق.) و «موجز» ابن تلمیذ بغدادی (م. 560 ق.) راهنمای داروسازان بود. در مناطق طبی؛ داروسازی، «صیدله» و مسئول امور دارویی بیمارستان، «صیدلانی» نام داشت. در کنار این عناوین، واژه‌فارسی «شرابخاناه» (شراب‌خانه یا شربت‌خانه) به داروخانه - به سبب ساختن و تحویل شربت دارویی - و «شرابی» یا «شربت‌دار» به داروسازانی که شربتهای دارویی تجویز می‌کردند، اطلاق می‌شد. نخستین کتاب «اقرابادین»؛ یعنی طریقه ترکیب داروها را به جابربن حیان، شیمی‌دان مشهور اسلامی و از دانش‌آموختگان محضر امام صادق (ع) نسبت می‌دهند. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری پیش از ورود به عالم عرفان، از پزشکان معروفی بود که در دکّه داروسازی و داروفروشی خود به درمان بیماران نیز می‌پرداخت.

نظام پزشکی:

آزمون پزشکان و داروسازان و داروفروشان از جمله مسائل مورد توجه دولتهای اسلامی بوده است. در آیین شهرداری اسلامی، رسیدگی به امر درمان و نظارت بر بیمارستانها و کار پزشکان، از وظایف دیوان «حسبه» و بر عهده محتسب شهر بوده است. ابن‌الاخوه محمد مصری ملقب به ضیاءالدین (م. 729 ق.) از محتسبان معروف خطّه مصر و شام، بر اساس اطلاعات و تجربیات شخصی در احکام و مقررات اسلامی، کتابی تحت عنوان «معالم‌القریه فی احکام الحسبه» نوشت که یک باب آن (باب 45) را به «الحسبه علی الاطباء و الکحّالین و الجرائحیین و المجبّرین» اختصاص و تمامی وظایف و مقررات مربوط به هر یک از این تخصصها را در آن به تفصیل توضیح داده است.
ابن‌الاخوه درمورد رسیدگی به مسائل پزشکی و نظارت بر کار درمان و تدریس پزشکان می‌نویسد: «شایسته است که طبیبان هر شهری را پیشوایی باشد؛ چنان که شاهان یونان در هر شهری حکیمی سرشناس می‌گماردندکه طبیبان شهر را می‌آزمود و هر کدام را اندک‌مایه می‌یافت، او را از معالجه باز می‌داشت و فرمان می‌داد که دانش خود را تکمیل کند.» در شرق اسلام از همان سده‌های نخست اسلامی، مقررات و نظام پزشکی شاید دقیق‌تر از آنچه امروزه اِعمال می‌شود سابقه داشته است. سنان‌بن ثابت (م. 331 ق.) از بزرگ پزشکانی بود که در سال 319 ق. به فرمان مقتدر خلیفه عباسی و محتسب بغداد، امر آزمون پزشکان را برای شناخت شایستگی آموزش ودرمان، با دقت به انجام رسانید. نوشته‌اند طبق آمار پزشکان آن روز بغداد، علاوه بر پزشکان سرشناسی که نیاز به آزمون نداشتند یا پزشکان زبده منسوب به دولت، از 860 پزشک امتحان به عمل آمد.
برای اینکه به اهداف و برنامه‌های آموزش عالی به ویژه در زمینه‌ی دانش پزشکی، بهتر پی ببریم، کارنامه نمونه‌ی عالی و برتر یکی از این نهادهای عالی آموزشی - درمانی جهان اسلام را با عنوان بیمارستان عضدی بازگو می‌کنیم.

بیمارستان عضدی در بغداد (9)

امیر عضدالدوله دیلمی و نقش او در رشد و بالندگی فرهنگ و تمدن اسلامی
امیر عضدالدوله دیلمی (372-338 ق.) یکی از بزرگ‌ترین حکمرانان آل بویه در ایران و عراق و از معدود حکمرانانی است که دانش دوستی و نیکوکاری و ادب‌پروری او در پیشرفت دانش و بزرگداشت و رفاه حال دانشمندان و سرانجام آنچه بر رشد و بالندگی فرهنگ و تمدن اسلامی مربوط می‌شد، نقش بسزا و در خور ستایش داشته است. او که بر خطه فارس و کرمان و نواحی اطراف آن حکم می‌راند، در شیراز - مقر پادشاهی خود - کتابخانه‌ای نفیس و بی‌مانند و نیز بیمارستانی بزرگ و مجهز به بهترین آلات و ابزار پزشکی و طبیبان آزموده تأسیس کرد. شمس‌الدین ابوعبدالله مقدسی - جغرافی‌دان بزرگ - در کتاب معروف «احسن التقاسیم» خود از این کتابخانه یاد کرده و آن را کتابخانه‌ای بی‌مانند دانسته که مانندش را در هیچ کجا نیافته و ندیده است؛ هر اتاقی به نوعی از کتابهای موضوعی اختصاص داشته و این خود یکی از موارد توجه به آموزشهای عالی و اهداف آن در همین روزگار ما است که پیش از دست زدن به تأسیس یک نهاد آموزش عالی و دانشگاه تخصصی، الزاماً باید ابزار استفاده از دانش، یعنی کتابخانه را در آن تدارک دید.
عضدالدوله از گاه فرمانروایی بر فارس با طبیبانی پر آوازه چون: علی‌بن عباس مجوسی اهوازی و جبرئیل بن عبیدالله‌بن‌بختیشوع آشنایی داشت و آنان را با اعزاز و اکرام در درگاه خویش نگاه می‌داشت. بنا به گفته ابن‌خلّکان: عضدالدوله به فضل و فضل‌دوستی شهرت یافته بود و بزرگ‌ترین و نام‌آورترین عالمان از حمایت او برخوردار می‌شدند؛ از جمله: ابواسحاق صابی، دبیر دانشمند که کتاب التاجی را در اخبار آل بویه برای او نوشت؛ شیخ ابوعلی فارسی، استاد بزرگ نحو که عضدالدوله به شاگردی او بر خود می‌بالید و شاعر بزرگ تازی سرا ابوالطیب متنبی که نام عضدالدوله را در اشعارش جاویدان ساخت و پزشکان بزرگ از نوع کسانی که نام بردیم. حمایتهای مالی او از عالمان، و برقراری حقوق و مستمری برای همه دانشمندان رشته پزشکی، فقیهان،منجمان، مهندسان، حسابدانان و ادیبان از جمله کارهای نیکی است که نام این امیر دیلمی را در زمره دوستداران و پشتیبانان دانش جاودانه کرده است.

پایه‌گذاری بیمارستان عضدی

عضدالدوله پس از استیلا بر بغداد (در 367 ق.) علاوه بر اقدامات عمرانی وسیع در این شهر، دستور داد تا از بین جامعه پزشکی آن روزگار، 24 تن از ماهرترین آنان را برای آموزشهای عملی و نظری و درمان بیماران در بیمارستان بزرگ و بی‌مانندی که در حدود سال 370 در محل باب‌الطاق بغداد تأسیس کرد برگزینند. او برای همه این پزشکان زبده، حقوق قابل ملاحظه ماهانه معین کرد. با این ترتیب، می‌توان ادعا کرد که بیمارستان عضدی بغداد نخستین دانشگاه علوم پزشکی در جهان اسلام بود که از آغاز تأسیس، بهترین ابزار کار، یعنی پزشک استادانش، با توجه به تخصص انتخاب شدند.

برخی از پزشکان شاغل در بیمارستان عضدی

چنان که نوشته‌اند، عضدالدوله هنگام عزیمت از شیراز، تنی چند از طبیبان نامی را با خود به بغداد آورده بود؛ جبرائیل بن‌عبیدالله بن بختیشوع و علی‌بن‌عباس اهوازی از آن جمله بودند، این دو به همراه ابوالحسن بن لشکرایا (معروف به تلمیذ سنان)، ابویعقوب اهوازی، ابوعیسی بقیه، قسّ رومی و بنوحسون، برای بخش پزشکان طبایعی (عمومی) برگزیده شدند و ابوالحسن علی بن ابراهیم بن بکس یا بکوس نابینا برای تدریس دروس نظری طب، ابونصربن دحلی در بخش کحّالان (چشم‌پزشکان)، ابوالخیر و ابوالحسن بن تفاح یا نقاح در گروه جرائحیین (جراحان) و ابوالصلب طبیب در بخش مجبّران (شکسته‌بندان) مشغول به خدمت شدند.

اقدامات اولیه در تأسیس این نهاد آموزشی - درمانی

چنان که گفتیم، این 24 پزشک از نخستین متخصصانی بودند که در آغاز گشایش بیمارستان، در بخشهای مختلف درمانی آن به کار پرداختند. گشایش بخشهای تخصصی و استفاده از بهترین متخصصان در رشته‌های معروف پزشکی، ابداع شیوه‌های درمانی، تألیف و ترجمه و شرح آثار بزرگ طبی و داروسازی، تأسیس داروخانه مجهز به انواع داروها و آلات داروسازی و تأمین ابزار جراحی، تأسیس کتابخانه بزرگ و بنای تالارهای وسیع برای بستری کردن بیماران و اتاق عمل و معاینه و ... از جمله اقدامات اولیه‌ای بود که در تأسیس این نهاد آموزشی - درمانیِ پزشکی در نظر گرفته باشد.
در این دانشگاه پزشکی مانند بیمارستان جندی‌شاپور، محدودیتها و تنگ‌نظری‌های فرقه‌ای، قومی، نژادی و مسلکی و حتی عوامل سیاسی راه نداشت که این خود از مؤثرترین عوامل موفقیت در کار هر دانشگاه یا دیگر نهادهای آموزشی در کل جهان و سراسر تاریخ بشریت است. با آگاهی از میزان موفقیت این گونه نهادها است که ما باید در حال و آینده نیز دانش و دانشمندان و مراکز دانش و آموزش را از بند اسارت تنگ‌نظری و اعمال سلیقه نجات دهیم تا دانش و دانشمند، آزادانه و فارغ از هر گونه محدودیت در خدمت به بشریت قرار گیرد.

برخی از ویژگی‌های دانشگاه پزشکی عضدی

رسیدگی به امر درمان و بهداشت بغداد بزرگ و حوزه عراق، آزمون پزشکان و داروسازان شاغل در بلاد و اعزام طبیبان ممتاز برای درمان بیماری‌های غیر قابل درمان شاهان و امیران و وزیران در شهرهای دوردست، از مزایای برجسته و ویژگی‌های این دانشگاه بزرگ پزشکی بود که نزدیک به چهارصد سال از بهترین امکانات موجود و استعدادهای روزگار خود برای خدمت به بشریت و کاستن از دردها و رنجهای آدمیان بهره گرفت. بیمارستان عضدی در زمینی بلند، میان باروی شهر و رود دجه بنا گردید. این منطقه،هوایی خوش و مطبوع داشت که از پیش برای بنای بیمارستان انتخاب شده بود.

پایه‌گذاری بیمارستان بر بنای کهن

در برخی از منابع آمده است که عضدالدوله بیمارستان بزرگ بغداد را نوسازی کرد. این مطالب، وجود بیمارستانی کهن را در این محل تأیید می‌کند. چنان که در حوادث سال 329 ق. نوشته‌اند که «بِجکُم» سردار ترک که در آن زمان قدرت و سلطه فوق‌العاده‌ای بر دستگاه دارالخلافه ناتوان عباسی به دست آورده بود،به بنای بیمارستانی در بغداد همت گماشت. او که پس از قتل مرداویج به عنوان امیرالامرایی ارتقا یافته بود، به سنان بن ثابت، پزشک معروف بغداد ارادتی به کمال داشت. سنان او را به بنای بیمارستانی در بغداد تشویق کرد و او بنای بیمارستان را بر روی تپه‌ای زیبا آغاز کرد؛ اما اندکی بعد کشته شد و مدتها بعد، عضدالدوله کار تأسیس بیمارستان را در آن نقطه از سر گرفت. همچنین نوشته‌اند که محمد بن زکریای رازی از بین بیش از صد پزشک، به عنوان شایسته‌ترین فرد برای ریاست بیمارستان بغداد برگزیده شد و شاید همین رابطه رازی به عنوان سرآمد پزشکان منتخب برای ریاست بیمارستان بزرگ بغداد، چندان در منابع کهن درآمیخته که انتخاب این پزشک بزرگ در گذشته به سال 313 ق. را نادانسته برای ریاست بیمارستان عضدی (تأسیس سال 371 یا 372 ق.) گزارش داده‌اند. این گزارشها گر چه بنا به دلایلی که بر شمردیم نادرست می‌نماید، اما به دو نمونه از اهداف عالی برای روند بخشی از آموزشها که همان آموزش پزشکی و نهاد آموزش و درمان آن که همان بیمارستان است، پی می‌بریم و آن اینکه: اولاً دانشگاه علوم پزشکی را با مطالعات قبلی در جایی بنا می‌کردند که از خوش آب و هواترین مناطق شهر بود و ثانیاً زبده‌ترین پزشکان زمان را برای ریاست آن بر می‌گزیدند.

پشتوانه‌های مالی

ما از پرداختن به مساحت، زیر بنا و هزینه‌های ساختمانی صرف نظر می‌کنیم و تنها یادآور می‌شویم که برای تأمین پشتوانه‌های مالی این بیمارستان، بازاری را در محله باب‌البصره وقف بر بیمارستان ساختند و در بیشتر اراضی پیرامون بیمارستان که به قصرالخلد معروف بود، باغهایی برای بیمارستان احداث کردند و عضدالدوله علاوه بر اینها، موقوفات و اموال دیگری را به آن اختصاص داد. ابن‌‎جبیر، جهانگرد معروف اندلسی که در اواخر سده ششم از بغداد دیدن کرده است، از بازار معروف به سوق البیمارستان یاد کرده و نوشته است که پزشکان در روزهای دوشنبه و پنجشنبه از بیماران در این بیمارستان عیادت می‌کنند، درمان بیماران از محل در آمد موقوفات و کمکهای مالی بیمارستان به صورت رایگان انجام می‌گیرد، پزشکان حقوق و مستمری ماهانه دارند و به بیماران بینوا پس از درمان، کمک هزینه‌‎ای نیز برای رسیدن به اقامتگاهشان پرداخت می‌شود.

داروخانه بیمارستان

چنان که گفتیم، بیمارستان داروخانه‌ای مجهز به ابزارآلات و لوازم جراحی و داروهای کمیاب داشت. در این داروخانه که «خزانة‌الشراب» یا «شراب‌خاناه» (شربت‌خانه) نام داشت، شربتهای دارویی ساخته و نگهداری می‌شد. دست‌نویسی از فهرست برنامه‌های غذایی و داروهای تجویزی در این بیمارستان، اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود. ابن‌بطلان پزشک دانش‌آموخته در بیمارستان عضدی نیز کتابی در چگونگی مصرف داروها نوشته که در داروخانه بیمارستان طبق آن عمل می‌کردند.
تولیت و نظارت این بیمارستان در اواخر قرن چهارم ق. بر عهده ابواحمد عبدالرحیم بن علی بن مرزبان اصفهانی (م. 396 ق.) بوده است که سابقه اشتغال اصفهانی در امر قضا در ایالات خراسان و خوزستان، توجه ما را به انتخاب پزشکان آشنا به مسائل فقهی و امور قضایی و مراعات مسائل مربوط به نظام پزشکی در این بیمارستان جلب می‌‎کند.

تأثیر مسائل اجتماعی و سیاسی بر عملکرد بیمارستان

هم زمان با انقراض ال بویه شیعی و سلطه سلجوقیان سنی مذهب بر بغداد (448- 447 ق.) بسیاری از مراکز علمی - آموزشی شیعیان از جمله: دارالعلم ابونصر شاپور بن اردشیر (م. 416 ق.) در آتش سوخت؛ اما بیمارستان عضدی به خاطر نیاز مبرم مهاجمان ترک و سایر مردم، همچنان پایدار و فعال باقی ماند و فقط موقوفات و امور جاری آن برای مدتی کوتاه دستخوش اختلال شد.
در اواخر دوره آل بویه، اداره امور بیمارستان به ابن‌الهارونی یهودی محوّل شده بود که او با اختلاس موقوفات بیمارستان، این مرکز بزرگ درمانی - آموزشی را به حالت ناخوشایندی در آورد؛ تا اینکه در نیمه سده پنجم، شیخ ابومنصور عبدالملک بن منصور- یکی از نیکوکاران و بزرگان بغداد - به ترمیم این خرابی‌ها پرداخت و 28 پزشک و سه انباردار برای بیمارستان استخدام کرد و با بازسازی موقوفات و بازار و تختهای بیمارستان و تدارک جایی خاص برای ختنه کردن کودکان و بهبود ظروف آب و ... خدمات شایسته‌ای را به انجام رسانید. در این دوره، بیمارستان چنان رونقی داشت و مراجعات به حدّی زیاد بود که کشتی‌ها از بامداد تا شامگاه، بیماران را برای گرفتن نوبت به بیمارستان می‌بردند.
در اواخر سده پنجم که خواجه نظام‌الملک طوسی و ملکشاه سلجوقی به بغداد رفتند، نظام‌الملک باغها و زمینهای پیرامون بیمارستان را برای مدت 50 سال اجاره کرد و فرمان داد که مال‌الاجاره آن به مصرف هزینه‌های جاری بیمارستان برسد.
در حدود نیمه سده پنجم که بنیامین یهودی تطیلی (تودلایی) از بغداد دیدار کرد، از 60 نهاد پزشکی مرتب و سازمان یافته در این شهر نام برده که همه با کمکهای مالی و داروهای ارسالی از سوی حکومت اداره می‌شده است. وی از بیمارستان عضدی به عنوان بزرگ‌ترین این بیمارستانها یاد کرده و نوشته است که بنای بزرگی به نام دارالمارستان در مجموعه ساختمانی عضدی بود که دیوانگان و گرمازدگان تا بهبودی کامل در آنجا نگهداری می‌شدند.
از ذکر نام بسیاری از مسئولان، رویدادها و جزئیات مربوط به بیمارستان خودداری می‌کنیم و برای اینکه سرگذشت و روزگار فعالیت بیمارستان را از آغاز تا انجام - ولو به اختصار- ناگفته ننهیم، متذکر می‌شویم که در اشغال بغداد به وسیله سپاه هولاکوی مغول در 656 ق.، با اینکه هنگام محاصره شهر، بیمارستان عضدی در غرب بغداد و پیاگاه حمله قوای هولاکو به بغداد و مرکز دربار خلفا بود، از خرابی مصون ماند و به سبب نیاز آسیب‌دیدگان از جنگ در اداره آن خللی رخ نداد و همچنان به حیات خود ادامه داد تا با افزایش آب دجله و ویرانی جانب غربی شهر که بیمارستان در آن قرار داشت به تدریج در معرض تخریب قرار گرفت؛ به گونه‌ای که در شرح دیدار سال 728 ق. ابن‌بطوطه مغربی از بغداد، چنین آمده است که: جانب غربی بغداد که پیش از این از آبادترین نقاط بغداد بوده، اکنون ویرانی بر آن راه یافته و بیمارستان عضدی که نخست به صورت کاخی بزرگ در کنار دجله بین باب‌البصره و محله‌الشارع قرار داشته، اکنون ویرانه‌ای است که تنها دیواره‌های مخروبه آن بر جا مانده است.

آموزش نظری در کنار کار عملی
در بیمارستان عضدی آموزشهای نظری و عملی و بالینی در کنار هم انجام می‌گرفت. کلاسهای درس در اندرون بیمارستان و در فضای خرّم میان باغها و درختان سرسبز تشکیل می‌شده است. استفاده از وجود ابراهیم بن بکس پزشک نابینا - و نیز حضور ابوالبرکات بغداد در حلقه درس سعید بن هبه‌الله، بر وجود کلاسهای درسی در بیمارستان عضدی دلالت دارد.

استادان و دانش آموختگان

گزینش 24 پزشک متخصص در آغاز تأسیس بیمارستان به فرمان عضدالدوله و استفاده مجدد از 28 پزشک در نیمه سده پنجم قمری که از آن سخن رفت و استمرار نزدیک به چهار قرن فعالیت آموزشی - درمانی این بیمارستان، نماینده وجود وحضور شمار زیادی از پزشکان در این نهاد بزرگ طبی و پرورش دانشجویان است که در دوره‌های بعد جانشین استاده خود در امر آموزش و درمان شدند.

1. ابوعیسی جبرائیل بن عبیدالله بن بختیشوع (م. 396 ق.) وی که پزشکی را از نیاکان خود به ارث برده بود، از استادان بنام و پزشکان معروف بیمارستان مقتدری بغداد در قرن چهارم بودکه معالجات چشمگیر او مورد توجه عضدالدوله قرار گرفت. لذا او را به دربار خود در شیراز فرا خواند و از پزشکان خاص خود کرد. وی در سفر عضدالدوله به بغداد،همراه او بود و به عنوان پزشک عمومی (طبایعی) در بیمارستان او به خدمت پرداخت. تشخیص درست او در درمان دردهای دشوار و نیز آشنایی به زبانهای مختلف، اعتبار علمی او را نزد شاهان و امیران بالا برد؛ چنان که برای مشاوره و درمان به شهرهای شیراز و کرمان و دیلمان و موصل و میافارقین و مصر و بیت‌المقدس دعوت شد و تنها از دعوت عزیز فاطمی برای رفتن به مصر سرباز زد. صاحب بن عباد (م. 385 ق) وزیر دانشمند بویهیان در اصفهان و ری، از او خواست که مجموعه‌ای طبی مشتمل بر امراض تمامی اعضای بدن از سر تا پا بنویسد وازمطالب دیگران استفاده نکند. او کناشی کبیر (مجموعه بزرگ طبی) به شیوه پرسش و پاسخ به نام «کافی» - لقب صاحب - نوشت و نسخه‌ای از آن را به کتابخانه شاپور بن اردشیر در بغداد اهدا کرد. کناشی صغیر و رساله‌ای در باره عصب چشم (عصب‌العین)، مقاله‌ای در باره دردهای دماغی برای خسروشاه مبادر حکمران دیلمان، رساله‌ای در برتری خون (افضل استقسات البدن هوالدم) و نیز آثاری در زمینه مسائل فلسفی و مذهبی، از دیگر تألیفات این پزشک نامور است که در 85 سالگی در میافارقین از دنیا رفت.

2. علی بن عباس مجوسی اهوازی (م. 384ق.) از برجسته‌ترین پزشکان عالم اسلام که،اصلش از ارّجان - نزدیک بهبهان کنونی - بود، اما در فارس می‌زیست. از «ابوطاهر موسی بن سیار» طب آموخت. کتابکامل «الصناعة‌الطبیه» معروف به «الملکی» را که از ارکان منابع طبی است، برای عضدالدوله نوشت و از پزشکان خاص دربار او شد.در منابع قدیم، اشاره صریحی به حضور او در بیمارستان عضدی نشده است، اما محققان معاصر، به قرائنی، از او به عنوان رئیس این بیمارستان نام برده‌اند. نزدیکی اهوازی با عضدالدوله و اهتمام این پادشاه در انتخاب بهترین پزشکان معاصر خود برای بیمارستان، مؤیّد این مدعا است.

3. ابواسحاق ابراهیم بن بکس:

بکس یا بکوس عشاری معروف به ابن‌بکس، از جمله 24 پزشک منتخب عضدالدوله برای بیمارستان بود که با وجود نابینایی، تا هنگام مرگ در بیمارستان عضدی به تدریس دروس نظری طب اشتغال داشت و برای معاینه بیماران و تفرس در رنگ چهره و احوال بیماران، از دانشجویان خود کمک می‌گرفت.او از مترجمان سریانی به زبان عربی نیز بوده و از آثار او که برای شاگردان خود املا کرده، کتاب کناش و أقرا بادین ملحق به آن است و نیز رسالاتی در مورد اَبله و درد چشم و بیماری‌های پوستی و تشریح اعضا و پادزهر دارد.

4. ابوالحسن علی بن لشکرایا:

ابوالحسن یا ابوالحسن علی بن لشکرایا (م. 387 ق.) از «سنان بن ثابت» پزشکی آموخت و از این رو، به «تلمیذ سنان» معروف شد. نخست، از پزشکان دربار سیف‌الدوله حمدانی بود؛ در روزگار آل بویه از پزشکان برجسته بغداد شد و در بیمارستان عضدی به خدمت پرداخت. او برای درمان دردهای کبدی روشی ابداعی داشته است.
توجه زیاد او به حقنه موجب شد که همکارانش او را استاد اماله بنامند. از آثار او، «کناش» معروف به حاوی بوده است.
همچنین ابویعقوب اهوازی از جمله 24 پزشک منتخبی بود که در بخش استادان طبایعی (عمومی) به کار پرداختند.

5. ابن مندویه اصفهانی:

ابوعلی احمد بن عبدالرحمن بن مندویه، از پزشکان و حکیمان نامدار ایرانی و منسوب به خاندان مندویه اصفهانی است که علاوه بر پزشکی - که گویا از علی بن عباس اهوازی فرا گرفته در شعر و ادب و حکمت و فلسفه نیز دستی توانا داشته و روزگاری دراز زیسته است. نخست در بیمارستان بزرگ اصفهان طبابت می‌کرد، اما هم زمان با تأسیس بیمارستان عضدی، از پزشکان نخبه‌ای بود که به بغداد فرا خوانده شد. از تاریخ زاد و مرگش خبری در دست نیست. با ابن‌سینا مکاتباتی داشته، است اما مسن‌تر از او به نظر می‌رسد؛ چون تأسیس بیمارستان عضدی با تولد ابن‌سینا (370 ق.) تقارن داشته است. همچنین بیمارستان عضدی با تولد ابن‌سینا (370 ق.) تقارن داشته است. همچنین نامه‌های او به حمزه اصفهانی، ادیب و مورخ در گذشته به سال 360 - 350 ق.، تاریخ زندگی ابن‌مندویه را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است. او نزدیک به 50 کتاب و رساله نوشته و نامه او به پزشکان و دست‌اندرکاران امور طبی اصفهان، نشانه استادی و برتری او بر همکارانش بوده است. از بهترین کتابهایش: کناش مدخل فی‌الطب، جامع المختصر فی علم‌الطب مشتمل بر دو مقاله، کتاب قانون صغیر یا کافی - که از مهم‌ترین آثار در طب اسلامی و محل رجوع طالبان این رشته بوده است - و نیز رساله‌ای به ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی،دانشمند معروف و زبان‌دان معاصر عضدالدوله را می‌توان نام برد.

6. ابوالخیر جرّاح:

معروف به جرائحی، از پزشکان ماهر در بخش جراحی بیمارستان و از همکاران و معاصران علی بن عباس مجوسی بوده و در ساختن مرهم‌ها و روغنهای دارویی مهارتی بسزا داشته است. دکتر نجم‌آبادی از چندین مرهم ساخته شده توسط او، به تفصیل سخن گفته است.

7. ابوالفرج عبدالله بن طیب جاثلیق (م. 435 ق.):

وی از پزشکان با آوازه بغداد بوده که در فلسفه نیز دستی قوی داشته وکتابهای بسیار در حکمت و طب از ارسطو و بقراط و جالینوس شرح کرده است. شرح او بر آثار طبی جالینوس در سال 406 ق. در بیمارستان عضدی تدریس می‌شد. شیخ الرئیس ابوعلی سینا، استادی ابوالفرج در طب و فلسفه را ستوده است. وی استادی پارسا و عبادت‌پیشه و در مسائل اسلامی، بصیر بوده است و شاگردان بسیار در محضر او دانش آموخته‌اند که چند تن از آنان پس از وی در بیمارستان عضدی به تدریس پرداختند. کتاب «القوی الطبیعیة» از جمله آثار طبی او است که ابن‌سینا کتاب «الرد علی کتاب ابی‌الفرج» را در نقد آن نوشته است.

8. امین‌الدوله هبة‌الله بن ابی العلی صاعه:

ابوالخیر موفق الملک، معروف به ابن‌تلمیذ (م. 446 ق.) خاندان پدری و مادری او، همه از عالمان طب بودند. وی پیش از اشتغال به تدریس پزشکی و درمان بیماران در ایران سفرهای بسیار کرد و به زبانهای فارسی، عربی، سریانی و یونانی تسلط کامل داشت. او که ریاست پزشکان بغداد و بیمارستان عضدی را بر عهده داشته است، نخست از سعید بن هیة‌الله پزشکی آموخت؛ از این رو در شمار دانش‌آموختگان بیمارستان عضدی نیز بوده است. علاوه بر پزشکی در حکمت و شعر و ادب و موسیقی و خوشنویسی،استاد بود و به درمان خلفا و شاهان می‌پرداخت. درکنار نظامیه بغداد خانه داشت و طلاب آنجا را رایگان درمان می‌کرد. در آزمون پزشکان و برخورد با پیروان دیگر ادیان، رفتاری خوب و نجیبانه داشت. امین‌الدوله از مراجع بزرگ بزرگ پزشکی زمان خود بود و از سراسر دنیای آن روز برای درمان بیماری‌های دشوار به او مراجعه می‌شد و به بقراط عصر و جالینوس زمان مشهور بود. همچنین احادیث پیامبر اسلام (ص) را درتوصیه‌های طبی و بهداشتی استخراج کرد و برای پسرش اندرزنامه‌ای اخلاقی نوشت. همچنین وی کتابهای بسیار از تألیفات خود و دیگران داشت که پس از مرگش 12 بار شتر از آنها را به خانه دوستش ابوالمجدین صاحب بردند.

9. سعید بن هبة‌الله:

ابوالحسن سیعید بن هبة‌الله (م. 495 ق.) در بیمارستان عضدی دانش آموخت و همان جا به تدریس و درمان پرداخت و شارگدان بسیار تربیت کرد. از توضیحات مشکل او در تجویز داروها برای بیماران عامی استفاده کرده‌اند و نیز در انتخاب نامهای نامناسب برای آثارش. یکی از آثار به نام «فی ذکر الحدود و الفرق» در بخش نسخ خطی مدرسه سپهسالار قدیم موجود است که از موقوفات اعتضادالسلطنه بوده است.

10. ابوالبرکات بغدادی:

ابوالبرکات هبة‌الله بن علی ملک آبادی (م. 547 ق.) طبیب و حکیم بزرگ سده 6 ق. از شاگردان سعید بن هبة‌الله و معاصر و معارض ابن تلمیذ در بیمارستان عضدی بوده است. گویند چون ابوالحسن سعید بن هبة‌الله دوست نداشت که به شاگردی یهودی، پزشکی بیاموزد؛ ابوالبرکات ناگزیر با جلب موافقت دربان بیمارستان، در راهرو سالن بیمارستان عضدی می‌نشست و به درس استاد گوش فرا می‌داد و مطالب او را یادداشت می‌کرد و چون سالی گذشت و مسئله‌ای مطرح شد که شاگردان در پاسخ آن فرو ماندند، ابوالبرکات خدمت استاد رفت و گفت: این مسئله‌ای است که در فلان روز و فلان ماه از آن سخن گفتید و من آن را به خاطر دارم. استاد از هوش سرشار و علاقه فراوان او به آموختن در شگفت شد و گفت: کسی که چنین استعداد و علاقه‌ای دارد، روا نیست که از محضر ما محروم شود و از آن روز در شمار شاگردان خاص او قرار گرفت. ابوالبرکات سرانجام به آیین اسلام مشرّف شد و نزد سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی تقرب شایسته یافت.

11. ابن‌بطلان:

مختار بن حسین بن عبدون (م 444 ق) مشهور به ابن بطلان، از نصارای کرخ بغداد و از مشهورترین دانش آموختگان بیمارستان عضدی و محضر ابوالفرج عبدالله بن طیب بود. وی پس از کسب دانش و استادی در فلسفه و منطق، علاوه بر پزشکی، روزگاری را در بلاد جزیره، موصل، دیاربکر، مصر وانطاکیه سفر کرد و با ابن‌رضوان، پزشک و فیلسوف معروف مصری،مناطرات و مناقشات طولانی داشت. انتقادهای مفصل او از ابن‌رضوان، نشان دهنده‌ی توجه وی به آثار حکیمان و طبیبان قدیم چون ارسطو و جالینوس و نیز آرای استادان خویش چون ابوالفرج بن طیب و ابن‌بکوس وخرده‌گیری از کار برخی پزشک نمایان و نیز اندرزهای اخلاقی او در دانش‌اندوزی و ارج نهادن به اندوخته‌های علمی پیشینیان و آثار اسلاف می‌باشد. وی کتابها و رسالات زیادی تألیف کرده است، از جمله: «تقویم‌ الصحة»، «دعوة الاطباء»، «المدخل الی الطب» و رساله‌هایی در زمینه مسهل و هضم غذا و غیره که به شهرت او و بیمارستان عضدی - محل تحصیلاتش - منجر شد.
رشته‌هایی که زنان آموزش می‌دیدند:
- دستور زبان، لغت، شعر و فنون آن، وعظ و خطابه، زبان عربی، مکالمه و مشاعره؛
- آموزش قرائت و تجوید قرآن، تفسیر، حدیث، رجال و درایه، فقه، کلام؛
- عرفان، اخلاق، فلسفه، سیاست، حقوق اسلامی، طب، نجوم و اخترشناسی؛
- هنرهای دستی و بافندگی، سوزن‌دوزی، آشپزی، خانه‌داری، خدمات داخل خانه

نقش‌ها و مسئولیت‌ها:

- اجازه‌ی اجتهاد، اجازه روایت حدیث،مفسر قرآن، طبیب، منجم، استاد آموزش عالی،معلم رشته‌‌های مختلف، مشاور امور اجتماعی دولت، مولف، محقق، شاعر، امام جماعت زنان، مسئولیت‌های مربوط به زنان.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
1 ر. ک. به: کبری‌زاده، مفتاح السعادة، ج1، ص 326.
2. ر. ک. به: ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء فی طبقات الاطباء، صص 161- 7.
3. ر. ک. به: ابن العبری، مختصرالدول، ص 170.
4. ر. ک. به: محمدی ملایری، فرهنگ ایران پیش از اسلام، صص 229- 54.
5. ر. ک. به: عیسی بک،تاریخ بیمارستانها در اسلام، ص 56؛ غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ص 169.
6. ر. ک. به: ابن‌العبری، پیشین، صص 172- 70.
7. ر. ک. به: عیسی بک، پیشین، صص 116-117.
8. برای اطلاع از آیین آموزش پزشکی و سازمان و شیوه تدریس و منابع مالی و ... ر. ک. به: کسایی، «آداب و آموزش پزشکی در ایران اسلامی»، صص 118-95.
9. ر. ک. به: عیسی بک، پیشین، صص 123-116. برای اطلاع از شرح مفصّل این بیمارستان، ر. ک. به: کسایی، «عضدالدوله دیلمی و بیمارستان عضدی بغداد»، ج1، صص 414 - 397.

منابع تحقیق :
1. ابن ابی اصبیعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، بیروت، [بی‌نا]، 1965 م.
2. ابن العبری، مختصرالدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1377.
3. عیسی بک، احمد، تاریخ بیمارستانها در اسلام، ترجمه نورالله کسایی، تهران: مؤسسه توسعه دانش و پژوهش، 1371.
4. غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
5. کبری‌زاده، طاش، مفتاح‌السعادة، تحقیق کامل بکری و دیگران، قاهره، [بی‌نا]، [بی‌تا].
6. کسایی، نورالله، «آداب و آموزش پزشکی در ایران اسلامی»، مجله مقالات و بررسی‌ها، دفتر 50- 49، تهران: دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1369.
کسایی، نورالله، «عضدالدوله دیلمی و بیمارستان عضدی بغداد»، مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، تهران: انتشارات توسعه دانش و پژوهش در ایران، 1371.
7. محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایران پیش از اسلام و ....، تهران: انتشارات توس، 1374.

منبع مقاله :
چیت‌سازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی در گستره‌ی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.